سیرنزولی فوتبال درایران ( 1) - گئومات
آنگونه که آدام اسمیت بنیانگذار نهضت سرمایه داری در تئوری "دست نامرئی" معتقد بوده است چنانچه هر یک از افراد یک جامعه نهایت تلاش و کوشش خود را به جهت بهبود، ترقی و تعالی سطح معیشت و زندگی خود به عمل آورند، در مجموع، کل آن جامعه نیز به همان نسبت به سوی ترقی و تعالی جهش پیدا خواهد کرد. این قاعده شامل فعالیت های ورزشی به ویژه فوتبال که امروزه روز در قالب شرکت های تجاری ریز و درشت تحت نام باشگاههای ورزشی گوناگون به فعالیت اقتصادی مشغولند نیز می گردد. این باشگاهای ورزشی، تیم های فوتبال، نیز کاملاً به مانند یک شرکت تجاری برای سود دهی مادی و معنوی نیاز به یک سیستم مدیریتی قوی و درد آشنا دارد که برآیند فعالیت های باشگاه را به بهترین وجه ممکنه به سوی هدف مورد نظر هدایت نماید؛ در غیر اینصورت شرکت تجارتی مذکور (باشگاه) در اثر سوء مدیریت مسئولین به سوی ضرر دهی و سرانجام ورشکستگی مادی (اقتصادی) و معنوی (پسرفت ورزش فوتبال و در نتیجه سرخوردگی هواداران به جای دریافت حس سربلندی، نشاط، تفریح و سرگرمی سالم) سوق داده خواهد شد.
با این مقدمه برمی گردیم به ورزش فوتبال حرفه ای در ایران و اینکه آیا فوتبال حرفه ای در ایران عوامل و ابزار مورد نیاز یک شرکت تجارتی که در زمینه مسابقات فوتبال فعالیت می نماید را دارد که بتواند سوددهی مادی و معنوی داشته باشد یا خیر؟
هدف و معضلات حاشیه ای آن:
همانطور که در زمان حکومت پیشین بر سر در ادارات تربیت بدنی نوشته شده بود:
ز نیرو بود مرد را راستی / زسستی کژی زاید و کاستی، اینکما نیزمبنا را بر این می گذاریم که هدف سازمان تربیت بدنی ایران اسلامی از پرداختن به ورزش و در بحث ما فوتبال، به تبعیت از آن بیت شعر و همچنین جملۀ "روح سالم در بدن سالم است"، سالم سازی روح از طریق سلامت جسم بوده و در این مسیر نیم نگاهی نیز به عواید مالی و بُعد قهرمانی و تبلیغاتی آن داشته باشد. اما شوربختانه این هدف در همان بدو شکل گیری، عوامل بازدارند و ساختار شکن خاصی را در ذات وبطن خود به همراه دارد. به عبارت دیگردر عین حال که مراد و مقصود متولیان ورزش ایران ایجاد یک سرگرمی سالم در میان جامعه می باشد، همزمان عواملی ناشی از هدف کلان و غائی حکومت اسلامی -اعتلا و ترقی و تعالی اسلام ولائی به هر قیمت ممکن و اینکه روحی سالم است که تعالیم عالیه اسلام از نوع ولائی بر آن حاکم باشد- دردرون و پیرامون این هدف گرد آمده است که نه تنها از پیشرفت ورزش در کل و فوتبال بالاخص، سودی نمی برد بلکه آنرا به نوعی مغایر با هدف مقدم تری، اسلام ولائی، می داند که حفظ و حراستِ از آن در ظاهر از اوجب واجبات برشمرده می شود. به عبارت دیگر درعین حال که لکوموتیوران - هر چند ناشی - ورزش فوتبال ایران برای منافع شخصی خود نیز که شده مایل هستند بر فشار پاهای خود به روی پدال گاز بیفزایند، کمک رانندگانی نیز وجود دارند که همزمان پدال ترمز را با قدرت تمام می فشارند!
به همان دلایلی که که موسیقی در دین اسلام حرام اعلام گردیده - زیرا هیچ انسانی به ویژه جوانان، شرکت در مجالس شادمانی و رقص و موزیک را رها نمی نموده است که تا در جلسات قرائت و تلاوت قرآن شرکت نماید تا بمبارانی از انرژی منفی و افسردگی روحی بر او سرازیر گردد، در نتیجه درب دکان رقیب (موسیقی و مجالس شادمانی) را تخته کرده اند که تا جلسات قرائت قرآن تنها آلترناتیو و یگانه انتخاب مردم و بخصوص جوانان باشد، در حال حاضر نیز آیات عظام به هیچ وجه من الوجوه راضی به این نمی باشند که سیل عظیم ورزشدوستان به ویژه جوانان، حضوردر مجالس نماز جمعه، مساجد، سخنرانی های مذهبی وعزاداری ها را رها نموده و برای تماشای مسابقات فوتبال به ورزشگاهها رو بیاورند. قاعده حاکم در ایران اسلامی این است که هیچ فکر، اندیشه و فعالیتی در حکومت ولایت فقیه جز بر روی عزت و اعتلای اسلام عزیز(بخوانید دوام و بقاء قدرت حاکمه) نباید متمرکز گردیده و به کار گرفته شود.
لذا به همان نسبتی که متولیان فدراسیون فوتبال سعی در جذب تماشاگران بیشتری به ورزشگاهها دارند تا همچون خونی تازه پیکر ورزش فوتبال را زنده، با طراوت و پر رونق نگهدارند، دستهای نامرئی روحانیت سنتی که از آستین عناصر بسیاری از جمله حجت الاسلام علیپور دبير كميته منشور اخلاقي فدراسيون فوتبال بیرون می آید، نیز کوشش دارد که به لطایف الحیل بازار مسابقات فوتبال را در کسادی نگه دارد. یکی از
این ترفند ها سعی در عدم برگزاری مسابقات فوتبال در روزهای جمعه و دیگر تعطیلات رسمی می باشد. نگرش امنیتی کمیته های تأمین امنیت هر شهر و استان که تأئید کننده اصلی برگزاری مسابقات فوتبال هستند، به تجمع مردم جهت تماشای مسابقات فوتبال، چوب دیگری در لای گردش چرخ فوتبال مملکت می گذارد. این کمیته ها حتی ساعات شروع مسابقات را با توجه به حساسیت آنها در میان مردم در ساعاتی غیر معقول برای مسابقات فوتبال تعین می نمایند که تا بتوانند درگیریهای پس از مسابقه را که به ویژه پس از کودتای انتخاباتی بیشتر رنگ و بوی سیاسی گرفته است را تحت کنترل خود داشته و جمع نمایند. لذا بر خلاف دیگر کشورهای جهان، رفاه و آسایش تماشاگران جهت رفت و آمد به ورزشگاهها در ایام و ساعات مناسبِ غیر کاری، در این میان برای متولیان ورزش فوتبال ایران فاقد ارزشی قابل اعتنا می باشد.
چگونگی روزه داری بازیکنان و نحوه برگزاری مسابقات در ایام ماه مبارک رمضان خود تبدیل به معضلی شده که سالهاست گریبان فوتبال ایران را گرفته است. از آنجا که استنباط بر این است که تمامی بازیکنان فوتبال و تماشاگران روزه دار هستند (یا مجبورهستند که روزه دار باشند و یا تظاهر به این عمل بنمایند) لذا مسابقات فوتبال حتماً می باید در ساعات پس از افطار برگزار گردد! برگزاری پاره ای مسابقات، از جمله مسابقه میان تیم های استقلال و سایپا در فصل جاری لیگ برتر در ساعت 22.30، باعث اعتراض مسئولین باشگاهها به غیرحرفه ای بودن این تصمیم گردید. اما در مقابل، جالب ترین توضیح و دفاعیه در این مورد را جناب سردار عزیز الله محمدی رئیس سازمان لیگ ایران داده است که: «سئوال من اين است كه آيا اروپايیها كه ساعت 11 شب مسابقات خود را برگزار میكنند، غير حرفهای هستند؟ » زهی تأسف که رئیس سازمان لیگ ایران کوچکترین توجهی نسبت به اختلاف ساعت میان ایران و اروپا ندارد و ظاهراً نمی داند که وقتی مسابقات فوتبال مثلاً دراسپانیا درساعت 23 به وقت ایران برگزار می گردد، به وقت محلی در اسپانیا ساعت 20.30 می باشد!!!
ارجحیت بنیادی اما نامحسوس مکتب بر مهارت از طریق حذف بازیکنانی که به انجام شعائر دینی پایبندی محکمی نداشته و یا دست کم مانند اکثریت قریب به اتفاق دیگر بازیکنان تظاهر به این امر نمی کنند، از شرکت در تیم ملی فوتبال و کمتر قرار دادن آنها در میان نفرات اصلی تیم باشگاهی اشان، باعث گردیده است که اولاً بازیکنان کمتر آماده و کمتر شایسته ای در تیم ملی و نفرات اصلی تیم باشگاهی خود جا بگیرند و بعد تظاهر به دین داری تبدیل به پدیده ای مهوع گردیده و کار اظهار نظرهای بازیکنان در مورد نتیجه مسابقه و یا خوب و بد بازی کردن آنها را به ابتذال کشانده شود تا جائی برای نمونه طالب لو، دروازه بان ملی پوش تیم استقلال در برابر چشم میلیونها بیننده تلویزیون علت بازی خوب خود و چگونگی مهار دو پنالتی در یک مسابقه را به خواست و مشیت الهی وصل می کند و اظهار می دارد: ما که کاره ای نیستیم! آن بالا هر چه بخواهد همان می شود!؟
در اینکه در هیچ کجای فرهنگِ اسلام ولائی شادی و نشاط کوچکترین محلی از اِعراب ندارد هیچ تردیدی نمی باشد، لذا در پیروی و همراهی با این فرهنگ غم و غصه پروری در اکثر موارد به جای پخش موسیقی نشاط برانگیز و شادی آفرین در ورزشگاهها، تلاوت آیات قرآن مجید، نوحه خوانی مداحان یا اشعار مذهبی پخش می گردد که نمونه دیگری از گسترش جوی مرده و بیروح و گریزاننده تماشاگر بر ورزشگاهها می باشد.
در شرایط فعلی کشورهائی می توانند میزبان مسابقات ورزشی بین المللی ، از جمله فوتبال، درسطح آسیا و دنیا باشند که مسابقاتِ فوتبال مردان و بانوان را به طور همزمان میزبان شده و برگزار نمایند. اما نبود امکانات ورزشی مطابق با استاندارد جهانی و عدم تمکین مسئولین وبازیکنان زن تیم های کشورهای غیر مسلمان آسیا و جهان به رعایت حجاب اسلامی، موجب شده است که تقریباً هیچ تورنمنت رسمی بزرگ بین المللی فوتبال در ایران برگزار نگردد. ممنوعیت ورود بانوان به ورزشگاهها نیز مزید بر علت فوق گردیده است. به همین دلیل از آغاز حکومت جمهوری اسلامی تا کنون کشور ایران هیچگاه میزبان رویداد های ورزشی بزرگ در سطح آسیا و جهان که اثرات سازنده ای در گسترش و ایجاد ورزشگاههای مناسب واستاندارد، کسب درآمد، ارتقاء سطح فوتبال مملکت در رده های مختلف ملی و باشگاهی وهمچنین ایجادِ رقابت وهیجان سالم ومفید در میان فوتبالدوستان به همراه ودر پی خواهد داشت، نبوده است.
از سوی دیگر به دلیل اینکه حکومت ازهرگونه تجمع غیر خودی ها، ولو به دلایلی کاملاً غیرسیاسی وحشت دارد، جو حاکم بر ورزشگاهها به سبب کنترل امنیتی شدید همواره جوی پلیسی و نامطبوع برای تماشاگرانی بوده است که به تماشای یک مسابقه فوتبال می آیند که تا تمدد اعصاب و روحیه نموده وقدری نشاط یابند.
نمونه دیگری از نگریش پلیسی-امنیتی متولیان ورزش ایران به مقوله ورزش اینست که (دکتر) مجتبی شریفی رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال بیش از تمامی دست اندرکاران ورزش فوتبال ایران اعم از مدیران، سرمربیان، سرپرست ها، بازیکنان و دیگران در رسانه های جمعی مصاحبه نموده و همواره با سخنان تهدید آمیزخود باشگاهها و بازیکنان را مشمول لطف قرار می دهد و برای آنها خط و نشان می کشد. به طوری که اگر انسان از مسئولیت ایشان اطلاعی نداشته باشد تصور می نماید که وی رئیس دادگاههای انقلاب است در بحبوحۀ انقلاب که به گونه ای قهر آمیز برای ضد انقلابیون خط و نشان می کشد و نه در سال سی ام انقلاب برای باشگاه های ورزشی و بینوای بازیکنان فوتبال!
لیدرهای تماشاگران هر تیم و تیم ملی ایران که از طرف سازمانهای امنیتی تعین و خط می گیرند، خود به مرکز قدرتی تبدیل گردیده اند که بعضاً بر اساس روابط سیاسی و انگیزهای مادی ومعنوی خاصی ازطریق واداشتن تماشاگران به سردادن شعارهای جهت دار و توهین آمیز، با آبرو و شخصیت هرسرپرست، سرمربی و یا هر بازیکنی که مورد غضب سازمانها و باند های امنیتی- اقتصادی قرار گرفته باشند، می گردند.
بسی اسفناک است و شرم آورهم که مقرر نموده اند از کلیه سرمربیان تیم های فوتبال تست اعتیاد بگیرند! این بدین معنی است که در چشم مسئولین مربوطه، همۀ سرمربیان معتاد به مواد مخدر می باشند مگر اینکه در آزمایش خلاف آن ثابت گردد! اگر کار رواج اعتیاد در ایران به انواع و اقسام مواد مخدرکه قاچاق دولتی آن برای پاره ای از ارگانها سودهای کلانی در پی دارد، به آنجا رسیده باشد که حال و روز مربیان ورزش که علی الاصول می باید نمونه و الگوی سلامتی جسم و روح در جامعه باشند، این چنین باشد، پس وای بر احوال سایر اقشار آن جامعه.
مدیریت
در جامعه ورزش فوتبال ایران مدیران و اعضای هیأت مدیره باشگاه ها، نه به این خاطر حضور دارند که تا بتوانند با استفادۀ بهینه از کلیه عوامل موجود، فعالیتهای باشگاه مربوطه را به سوی ترقی، تعالی و نیل به هدف غائی که همانا ایجاد نوعی سرگرمی و هیجان مفید در میان اقشار ورزشدوست که اکثریت آنها از جوانان هستند، باشند، بلکه سعی و کوشش آنها بر این است که تا بتوانند به هر ترفندی (مثلاً اگر بتوانند از طریق موفقیت های مقطعی و زودگذر در مسابقات فوتبال بدون کوچکترین توجهی به اقدامات بنیادی از قبیل پرورش بازیکنان پایه) که شده در درجه اول موقعیت خود را بر کرسی مدیریت ورزشی که در ابتدا می تواند میدان مشق مدیریت وبه شهرت رسانی آنها باشد و در مرحلۀ بعدی سکوی پرش آنها به مقامات بالاتر در دنیای بی در و دروازه و رانت خواری اقتصادِ کلان و سیاست ایران، مستحکم نمایند. در این مسیر خوش خدمتی آنها در جاری ساختن سیاست های جناح خود در رگهای محبوب ترین ورزش جهان یعنی فوتبال برای آنها امتیازی مهم قلمداد می گردد. این امر بیشترین جلوه خود را در نزد دو تیم پرطرفدار استقلال و پرسپولیس نشان می دهد که کلاً در مصادره و مالکیت سازمان تربیت بدنی می باشد. گاهی اوقات تنش های سیاسی موجود در جامعه ایجاب می نماید که حتی نتیجه مسابقه میان این دو تیم را نیز به نوعی کنترل کرده و به سوی تعادل هدایت نمایند تا از انفجار احساسات سرکوب شدۀ جوانان به بهانۀ بی عدالتی در مسابقات فوتبال جلوگیری نمایند؛ زیرا تنها حضور مجاز چند ده هزار نفری مردم در یک مکان - به جز تطاهرات و اجتماعات فرمایشی و کاملاً دولتی خودی ها البته- همانا در هنگام برگزاری مسایقات فوتبال مقدور می باشد.
به این گفتۀ از سر دلسوزی دکتر دادکان رئیس پیشین فدراسیون فوتبال ایران توجه بفرمائید: «متاسفانه بازنشستههايي از ارتش، سپاه، وزارتخانههاي صنعتي و ادارات دولتي را كه که هيچ شناختي از ورزش ندارند، در راس مديريت آن (فوتبال) ميآورند؛ اما مديران توانمند و آشنا به كار(ورزش فوتبال) خانهنشين ميشوند... من اكنون دلم براي جوانان كشور ميتپد و ميسوزد.» (مصاحبه با دادکان در برنامه تلویزیونی 90 مورخ14 دیماه 1388).
آقای کفاشیان رئیس فعلی فدراسیون فوتبال، روزگاری قهرمان دومیدانی بوده و به اقرار خودش حتی تیم های بزرگ و افسانه ای فوتبال جهان مانند رئال مادرید، بارسلونا، منچستر یونایتد و ... را نمی شناسد!؟ از آنجا که آقای محمد علی آبادی طبق مقررات مربوطه نتوانست بر کرسی ریاست فدراسیون فوتبال نیزتکیه بزند، و دیگر رقیبان اورا هم با ترفندی مشابه صافی شورای نگهبان از لیست نامزدی خارج کرده بودند، لذا آقای کفاشیان تنها کاندیدای باقیمانده بود که با یک قیام و قعود بدون رای گیری به سمت رئیس فدراسیون فوتبال انتخاب گردید! جای تأسف است که بازیکنان بزرگ و خوشنامی که عمر خود را صرف خدمت به ورزش فوتبال نموده اند، خانه نشین باشند و در عوض یک دونده سابق رئیس فدراسیون فوتبال ایران باشد! چرا؟ چون رئیس وقت تربیت بدنی آقای علی آبادی می خواست یا خود و یا فردی "مطیع و بله قربان گو" رئیس فدراسیون باشد که تا دیگر مشکلاتی مانند فدراسیون مستقل دادکان که دخالت های غیر مسئولانه او در امور فدراسیون فوتبال را بر نمی تافت، تکرار نگردد!
تعدادی مشخص از سرداران امنیتی/سپاهی (سرداران: کریم ملاحی، ناصر حاجی حسین لو (معرف به شفق)، اکبرغمخوار، عزیزالله محمدی (معروف به سردار عزیز محمدی)، مصطفی آجورلو، ناصر شهریاری،مصطفي بني اسد، صلاحی، شاکری، آقامیر، غیاثی، عصار، حامدی، باران چشمه و سرهنگ جعفر جعفری و ...) سالهاست که به صورت چرخشی درتیم های مختلف لیگ برتر فوتبال ایران به عنوان مدیر عامل و در بعضی از موارد عضو یا رئیس هیئت مدیره، از این تیم به آن تیم نقل مکان می کنند بی آنکه کارنامه بعضاً ناموفق آنها در تیم های قبلی مورد ارزیابی و مؤاخذه قرار داده شود. این ها به غیر از دوستان و نزدیکان مقامات تربیت بدنی و وزارتخانه هائی هستند که دارای باشگاه ورزشی می باشند که به صورت چرخشی، ادواری و تناوبی مدیریت باشگاههای فوتبال لیگ برتری و بعضاً سایر رشته های ورزشی را بر عهده دارند (مهدی تاج (فدراسیون فوتبال)، محمد حسن انصاریفرد (راه آهن)، عباس انصاری فرد (پرسپولیس)، حبیب کاشانی (پرسپولیس)، محمد رضا ساکت (سرقفلی مدیریت باشگاه سپاهان)، کاظم اولیائی. ناکارآمدی این مدیران چرخشی را می توان در این شاهکار مدیریتی مشاهده نمود که در طول سه سال شش نفر یعنی محمد حسین قریب، مقداد نجف نژاد، علی فتح الله زاده، حسین قریب، کاظم اولیایی و اميررضا واعظي آشتياني مدیریت و سرپرستی باشگاه استقلال را برعهده داشته اند.(به طور متوسط هر نفر شش ماه)!؟ آنهائی را هم که مانند سعید آذری مدیر عامل باشگاه ذوب آهن اصفهان با لیاقت هستند و خوب مدیریت می کنند در کمال ناباوری به دلایلی نامعلوم در اوج موفقیت برکنار می نمایند!؟
به این گفته اسطوره فوتبال ایران خداداد عزیزی که خود یکی از قربانیان ورزش جناحی درایران می باشد، در مورد یکی از مدیران فوتبال توجه بفرمائید:« متاسفانه آدمهاي غیر فوتبالی در فوتبال زیاد حرف می زنند. يكي از همين آقاياني كه الان راه افتاده و مدام عليه
من مصاحبه ميكند، بعد از صعود (تیم فوتبال) پيام به ليگ برتر به من گفت، چه تفاوتي بين ليگ برتر و ليگ دسته اول است، وقتی که ما با همان تعداد 11 نفر هم در ليگ برتر بازي ميكنيم و به همين دليل قصد دارم با ميشل پلاتيني (رئیس فدراسیون فوتبال اروپا!؟) صحبت كرده و او را متقاعد كنم براي اينكه ليگ دسته اول با ليگ برتر متفاوتباشد. ازاين به بعد تيمها در ليگ برتر با 15 بازيكن بازي كنند.(!!!)/ (خبرگزاريدانشجويان ايران. سرويس ورزشي – فوتبال/ 20-10-88). حتی اگر ایشان این گفته را به صورت طنز گفته باشد بازهم حقیقتی تلخ ازاوضاع نا به سامان مدیریت در فوتبال ایران را نشان می دهد.
قضاوت دبیر اسبق فدراسیون فوتبال را در مورد اقای مهدی قدمی معاون محمد علی آبادی و رييس اسبق مركز توسعه ورزشهاي حرفه اي و قهرماني سازمان تربيت بدني را بخوانید و بدانید که چرا ورزش مملکت و به ویژه فوتبال به ورطه سقوط افتاده است: «مشخص نيست آقاي قدمي كه در پيشينه ورزشي خود قبل از معاون و رييس اسبق مركز توسعهورزشهاي حرفهاي و قهرماني سازمان تربيت بدني، در بالاترين منصب تنها سرپرست تيمتكواندو سازمان هواپيمايي كشوري بودهاند و متاسفانه براساس روابط و مانند يك مديرتوصيهاي كه يك شبه ره صدساله را (می) پيمايد، در حساسترين مركز فني و تصميمگيري ورزشكشور مسئوليت گرفت.» (خبرگزاري دانشجويان ايران – تهران:مصاحبه با محمدرضا پهلوان مورخ 23-10-1388).
این رویه اسفناک را مقایسه کنید با کادر مدیریتی تیم های فوتبال بزرگ جهان مانند رئال مادرید، بارسلونا، بایرن مونیخ و ... که در تمامی آنها از تجربیان و دانستنی های گرانبهای بازیکنان بازنشسته فوتبال همان تیم ها استفاده می گردد.
کار بی سر وسامانی مدیریت ورزش فوتبال به جائی رسیده است که حاج سعید حدادیان مداحمشهور هیئت رزمندگان غرب تهران اظهار می دارد: « ما زنده كردن مرده توسط حضرت عباس را كم مشاهده نكردهایم .... افتخار می نمایم که اعضای ارشد هیئتِ مداحان پستهای زیادی همچون نماینده مجلس، عضو شورای شهر، معاون سیاسی وزارت کشور و سرپرست باشگاه پرسیولیس را از آن خود کرد ه اند. (پایگاه خبری تحلیلی لحظه، لحظه نیوز. 6 دیماه 1388)
در مملکتی که رنگ فروشی و سپس مشارکت در دزدیهای مالی کلان باند احمدی نژاد در شهرداری تهران تنها تجربه مدیریتی رئیس تربیت بدنیش می بوده است چه انتظاری می توان از سایر مدیران مجموعه ورزش آن مملکت داشت؟ اگر نیم نگاهی به پرونده مدیریتی وعملکرد جناب (مهندس) محمد علی آبادی در زمانی که متصدی و سکاندار تربیت بدنی ایران بود، بیندازیم جز اظهار تأسف از تصمیمات و اقدامات ناشیانه و کودکانه ایشان که ورزش ایران را زمینگیر نموده است، چه می توان گفت؟ برای نمونه برکناری دادکان مدیر لایق و مستقل فدراسیون فوتبال به شیوه ای کاملاً چاله میدانی از سوی ایشان که سمت معاون رئیس جمهوری را نیز یدک می کشید، کاندیدا شدن برای ریاست فدراسیون فوتبال که از جملۀ زیر مجموعه های اختیارات مدیریتی ایشان می بود، نفوذ کامل فرزندانش در اتحاذ تصمیمات مهم در مورد ورزش ایران و به خصوص فوتبال، انتخاب دقیقه نود علی دائی به جای قطبی برای سرمربیگری تیم ملی تحت اصرار فرزندش محسن(1) و از همه مخرب تر وعده های عاری از واقعیت در مورد گسترش و تکمیل اماکن ورزشی از مواردی هستند که ناخواسته در پی اختلافات درون و برون جناخی آشکار شده است؛ چه برسد به آن دیگرمواردی که همچنان پنهان مانده، آنهم در سایر رشته های ورزشی که محبوبیت و حساسیت ورزش فوتبال را در میان مردم و رسانه ها را ندارد.(3)
باید اضافه نمایم که در زمان حکومت پیشین نیز افراد نظامی (سپهبد علی حجت کاشانی (در روزهای اول انقلاب اعدام گردید)، نادر باتمانقلیچ، تیمسار مصطفی امجدی، سپهبد خلبان نادر جهانبانی (در روزهای اول انقلاب اعدام گردید)، و تیمسار پرویز خسروانی) در رأس تربیت بدنی و غیر فوتبالی (کامبیز آتابای سوار کار و مهتر مخصوص شاه و دربار که یکی از لایق ترین رؤسای فدراسیون تاریخ فوتبال ایران به شمار می رود) در رأس فدراسیون فوتبال قرار داشته اند؛ اما آنها نه خودشان و نه کل سیستم حکومتی آن زمان دغدغۀ و درد اعتلای اسلام عزیز به هر قیمت ممکنه و تبعات مخرب و ویرانگر
آن در ورزش مملکت را نداشتند، لذا تمامی هم و غم خود را صرف راه اندازی و بهبود امورات حوزه مسئولتی خود می کردند ولو به انگیزۀ خوش آمد و رضایت پدر تاجدارشان.
مشکل دیگر مدیریتی ورزش ایران ناشی از وزراتخانه نبودن آن می باشد، به همین دلیل همان نظارت و کنترل تشریفاتی نمایندگان مجلس برعملکرد وزیران هیئت دولت نیز شامل سازمان تربیت بدنی نمی گردد. هر چند که حجت الاسلام سیدجلال یحییزاده نماينده مردم تفت و ميبد، رییس کمیته تخصصی ورزش و تربیت بدنی ی کمیسیون فرهنگی مجلس می باشد که معلوم نیست وی به عنوان یک معمم چه تناسب و سنخیتی با دنیای ورزش دارد که باید رییس کمیته تخصصی ورزش و تربیت بدنی مجلس باشد؟
مدیران "ابوالمشاغل" معروف به دوشغله و یا بهتر گفته باشم چندین شغله، معضل دیگری در صحنه ورزش ایران می باشند. ابوالمشاغل بودن اکثریت مدیران ورزش ایران در کل و فدراسیون فوتبال و باشگاهها بالاخص، خود بیانگر نگاه غیر مسئولانه و غیر جدی متولیان کشور به مقوله مدیریت ورزشی می باشد. اینک چند سالی می شود که برای اجرای قانون "ممنوعیت حضور مدیران دو شغله (دو شغل فعال یا دریافت حقوق بازنشستگی دولتی) در ورزش، بین رئیس سازمان بازرسی کل کشور، مجلس و رئیس سازمان تربیت بدنی چالش های فراوانی به وجود آمده که تاکنون راه به جائی نبرده است. زیرا از نظر (مهندس) محمد علی آبادی رئیس پیشین تربیت بدنی: « کنار گذاشتن مديران ورزش کشور به خاطر دو شغله بودن آنها، نه تنها سودي نخواهد داشت بلکه به ضرر ورزش کشور تمام مي شود. اکثریت 30 هزار نفری که هم اکنون از میان مدیران به ورزش خدمت می کنند، اغلب کسانی هستند که چندین سال تجربه مدیریت ورزشی داشته یا ورزشکار بوده اند که اگر قرار شود آنها را کنار بگذاریم انگار سال ها تجربه ورزش کشور را کنار گذاشته ایم.» و از نظر (دکتر) علی سعید لورئیس فعلی تربیت بدنی:« توانايي برخي مديران اجازه دوشغله بودنرا مي دهد.». عقیده مجلس نشینان هم براین است که: «با تصمیم نمایندگان مردم در مجلس، دوشغلههای ورزش مصونیتی در برابر قانون دوشغلهها نخواهند داشت» رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز دراین مورد چنین می گوید: « حجت الاسلام پورمحمدي(2) رئيس سازمان بازرسي کل کشور در خصوص نتيجه تحقيقات اين سازمان درباره دوشغله هاي ورزشي سازمان تربيت بدني و اقدامات سازمان بازرسي می گوید: طي روزهاي آينده پيگيري قانوني خود را شروع خواهيم کرد! پورمحمدي افزود: اطمينان داشته باشيد اين موضوع را به فراموشي نمي سپاريم».
توجه داشته باشید که منظور از "دوشغل" صرفاً دو شغل دولتی و یا منبع درآمد دولتی مانند حقوق بازنشستگی از مشاغل دولتی می باشد وگرنه هر کدام از این مدیران "ابوالمشاغل" در چندین شرکت تجارتی خصوصی پستهای مدیریت عامل یا عضویت درهیدت رئیسه را برعهده داشته و در عین حال خود از جملۀ سهامداران عمدۀ آن شرکتها نیز می باشند. اکثر این شرکتهای تجارتی خصوصی در زمینه واردات کالا فعالیت دارند و به اندازه کافی از خوان گستردۀ رانت خواری اقتصاد بیمارهزار فامیل جمهوری ولایت فقیه هم متنعم می گردند.
همانطور که در بالا آورده شده است، آقای علی آبادی که در دوره ریاست خود بر سازمان تربیت بدنی، به شدت در برابر" قانون ممنوعیت فعالیت دوشغله ها در ورزش" ایستادگی می کردند، فرموده اند که «کنار گذاشتن مدیرلان دوشغله ورزش نه تنها سودی در پی ندارد بلکه مضر به حال ورزش نیز می باشد»، اما ایشان نگفتند که چرا این سی هزار مدیر ورزشی نمی توانند دیگر مشاغل خود را رها نمایند و تمام وقت به رتق و فتق امور ورزش ایران بپردازند؟ تمامی این معضلات ناشی از این می گردد که دولت مدیریت ورزشی را شغلی تمام وقت نمی شناسد و این مطلب را بارها از زبان مسئولین نیز شنیده ایم! و بعد اینکه تعداد خودی ها در هر جناحی که بر سر قدرت باشد، برای تصدی تمامی مشاغل مدیریتی محدود است و کفاف نمی دهد!؟
برای نمونه آقای احمد ناطق نوری (برادر علی اکبر ناطق نوری، سوگلی رهبر در انتخابات خرداد 1376) از سال 1368 تاکنون یعنی مدت 20 سال است که بر کرسی ریاست فدراسیون مشت زنی تکیه زده است و در انتخابات آینده این فدراسیون نیز که در 20 بهمن ماه امسال برگزار می گردد، تنها نامزد این پُست می باشد،(!؟) و اما مشاغل ایشان: نماینده مجلس اول، سوم، چهارم، پنجم، ششم و هفتم (كارپرداز مالي هيات رئيسه مجلس هفتم)، رئيس اداره رفاه وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي، رئيس ستاد هماهنگي انجمنهاي اسلامي وزارت بهداشت سراسر كشور! دست آخر ازآنجا که نامبرده هنوز کمی وقت اضافه داشته اند (!؟) همین چند روز پیش به سمت رئيس هيات مديره شركت امداد خودر و سايپا نیز منصوب گردیده است!؟
(این مطلب دنباله دارد)
+ نوشته شده در 2010/2/3 ساعت توسط فرزان
|